هلیاهلیا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

هلیا وروجک ناز منو باباش

خانوم گل مادر

سلام خانوم گل مامان.. نميدونم ی روزی ميرسه این وبلاگ و ببینی یا نه، میترسم نکنه ی موقع از بین بره چون عشق و ذوق مامان سونیا از وقتی اومدي تو دلم، تا حالا که چشمت به دنیا روشن شده، این وبلاگ بوده و هست چون همه خاطرات منو تو اینجاس، هر چند اندازه یک صدم از اون چیزی که بین من و تو بوده و هست و خواهد بود،نميشه ... خلاصه مامانی فدات شه، دیشب کلی منو اذیت کردی، جیق میزدی خوابت نمیبرد، نمیدونم چرا؟!! منم ساعت4 صبح حمومت دادم که راحت بخوابی و خوابيدي الانم تو گهواره خوابت برده، هر چند از گهواره زیاد خوشت نمیاد🙁 عاشقتم نفس مامان مخصوصا وقتایی که خوابی چشم بد ازت دور باشه گل مامان دوست دارم خانووووممم ...
27 مرداد 1396

خدا خواست نور زندگی من باشی

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی  خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی  تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی  بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی ️ ️...
27 مرداد 1396

33 روزگی عشق مامان

هلیای قشنگ من... دخترم عمر من ست ،به فدايش همه غمهاي دلم. ميكشم برسراودست نوازشگرخود، تابداند! نفس وعشق ودل ودين ِ من ست. مثل ِ باران خدا،زيبا،هست، رحمتي ست براي دل ويران شده ام، نازنيني ست كه دوستش دارم....
25 مرداد 1396

تو بهترین حسی

تو مثل بهاري تو مثل ِ بهانه اي تو مثل ِ بهاري تو مثل ِ تمام ِ هر چه تا به حال داشتم نيستي جدايي از تمام ِ آنچه منظور ِ من است... تو بهترين حسّي... دختر خوابالوی من ...
18 مرداد 1396